جدول جو
جدول جو

معنی اشتها داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

اشتها داشتن(لَ)
میل به غذا داشتن. رغبت به غذا داشتن، فربه شدن ستور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
اشتها داشتن
اشتها داشتن به. میل داشتن به (غذایی یا نوشابه ای)، خورد گرایی واستن (بهره از گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ)
نامداری داشتن. ناموری داشتن. مشهور و معروف به ودن
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ رَ / مُ مِ رِ)
نسبت داشتن: جماعتی که بحضرت سلطانی انتما و اعتزاء داشتند نگرفت. (جهانگشای جوینی) ، درآویخته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تعلق. (از اقرب الموارد) ، دور گردیدن جای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دور شدن از چیزی. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) ، بریدن چیزی را به رای و دانش خود بی مشورت دیگری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مشغول بودن به کاری. سرگرم بودن به کاری.
لغت نامه دهخدا
(لِ)
انبازی داشتن. شرکت داشتن
لغت نامه دهخدا
(لَ)
شیفتۀدیدار کسی یا چیزی بودن. میل و رغبت بسیار داشتن
لغت نامه دهخدا
(مُ)
حرارت داشتن. افروخته بودن از گرما یا تشنگی، لازم گرفتن کسی را. (منتهی الارب) ، بی نیاز گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشتهانداشتن
تصویر اشتهانداشتن
نواستن (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتهارداشتن
تصویر اشتهارداشتن
مشهور ومعروف بودن، نامداری داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
سرشناسی بلند آوازگی به نام بودن نامی بودن مصدر) ناموری داشتن معروف بودن
فرهنگ لغت هوشیار
ایاسگی شور داشتن میل و رغبت داشتن به شیفته دیدار و وصول کسی یا چیزی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
کم جنبش بودن، ناتوان بودن
فرهنگ گویش مازندرانی